تحولات منطقه

ارتباط میان «تمدن و جهانی شدن» موضوعی است که جز تک نگاری‌های بسیار محدود تولیدات دیگری از آن در ادبیات فارسی دیده نمی‌شود.

تحریم آستان قدس یعنی موفقیت آن درفرایند قدرت سازی جمهوری اسلامی
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

مهم‌ترین پرسش‌ها نیز در این موضوع اینگونه شکل گرفته‌اند؛ آیا تمدن‌ها متغیری مداخله‌گر در برابر فرایند جهانی شدن هستند و منبع خشونت و جنگ به شمار می‌روند-آن‌گونه که هانتینگتون اظهارنظر کرده است- یا اینکه تمدن‌ها همراه با جهانی شدن در فرایند نظم بخشی به جهان نقشی مثبت ایفا می‌کنند. با دکتر رسول نوروزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی که دست به ترجمه مجموعه مقالاتی در این خصوص و در قالب کتاب «تمدن و جهانی شدن» زده است به گفت و گو نشسته‌ایم .

جناب دکتر نوروزی، برای شروع بحث در مورد خودِ کتاب و انگیزه ترجمه و انتشار آن بفرمایید و در ضمن آن به این پرسش پاسخ دهید که «تمدن» را در ابتدا باید چگونه دید، نقطه‌ای تاریخی یا امری فرایندی؟

مسئله اصلی ما در پژوهشکده مطالعات تمدنی اجتماعی، همین سؤال است. در مطالعات تمدنی مسئله اصلی این بود که ما تا چه میزان می‌توانیم از علم تمدن حرف بزنیم بدون اینکه درگیر روایت‌های تاریخی از تمدن شویم. در مطالعات علمیِ تمدن ما از تمدن به عنوان یک رویکرد یا به عنوان یک سطح تحلیل استفاده می‌کنیم، یعنی تمدن را به عنوان یک کیس در نظر نمی‌گیریم که بخواهیم آن را مثل تاریخ تمدن مطالعه کنیم بلکه به تمدن مثل نظریه‌ها، رویکردها و سطح تحلیل، ارزشمندی جدیدی می‌دهیم که این ارزشمندی جدید سبب می‌شود تمدن از یک مهارت و یک مفهوم انتزاعی، تبدیل به یک ابزار برای شناخت پدیده‌های بیرونی شود. این نگاهی بود که سعی کردیم آن را اقتباس کنیم؛ از همین رو وقتی از تمدن صحبت می‌کنیم، قطعاً از پدیده‌ای حرف می‌زنیم که فرایندی است و نقطه پایانی علی‌القاعده ندارد و دائم در حال «شدن» است.

 وقتی می‌گوییم تمدن یک امر فرایندی است یعنی وقتی تمدن را بررسی می‌کنیم، آن را حاوی یک سری مؤلفه‌ها و تنوعات و تکثراتی می‌بینیم که درون آن هست؛ مثلاً فرض می‌کنیم در یک تمدن سه یا پنج یا ۱۰ زبان، چندین مذهب یا چند قومیت یا نژاد در آن فعال باشد. به این خاطر می‌گوییم تمدن، فرایندی است و در یک موقعیت یا حالت شئ‌گونه نیست که در گذشته رخ داده باشد و پس از آن مثل یک pack بسته شده باشد، یا به تعبیر هانتینگتون در حال حاضر وجود دارد اما این هویت تمدنی کاملاً سفت و محکم است و خطوط ارتباطی بین دو تمدن وجود ندارد که این‌ها بتوانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند. می‌گوییم تمدن فرایندی است چون در داخل خودش تکثراتی دارد که این تکثرات با قسمت‌های دیگر مدام در ارتباط هستند و یک نخ تسبیح و حلقه مشترکی هست که همه تکثرات را به همدیگر نزدیک می‌کند. برای اینکه بین ما و عراق، ما و افغانستان، ما و کردستان و ترکیه یا آذربایجان تقریب ذهنی ایجاد شود آیا ما می‌توانیم خطی بکشیم که بگوییم به لحاظ فرهنگی، قومیتی، نژادی اینجا عراق و اینجا ایران یا اینجا افغانستان است؟

 چون همه این‌ها  درون یک حلقه تمدنی تعریف می‌شوند امکان تمایز این‌ها وجود ندارد؛ یعنی ممکن است بلوچ‌های ما با بلوچ‌های پاکستان یا افغانستان مثلاً از یک تیره و عشیره باشند و به لحاظ ظاهری نیز نتوانیم بین آن‌ها تمایز ایجاد کنیم. این‌ها برای این بود که بگویم تکثرات در تمدن وجود دارد و این طور نیست که بین دو تمدن بتوان حد و مرز روشن و سفت و سختی ایجاد کرد و آن نگاه هانتینگتونی را در عالم واقع دید؛ یعنی همیشه بین تمدن‌ها یک مرزهای خاکستری وجود دارد که بین دو تمدن مشترک هستند. 

تحلیل و نظر خودتان در این خصوص به عنوان استاد روابط بین‌الملل نه مترجم اثر چیست؟

بحث تمدن و جهانی شدن در دو دهه اخیر بسیار رونق پیدا کرده است. چون ما در روابط بین‌الملل یک پرسش کانونی داریم و آن این است که وقتی جهانی شدن اتفاق می‌افتد، تکلیف دولت‌های ملی چه می‌شود؟ آیا دولت‌های ملی به کلی حذف می‌شوند یا تضعیف می‌شوند.

 تقریباً رویکردهای لیبرالیستی و رویکردهای دیگر نظرشان این است که به هر حال دولت ملی تضعیف می‌شود ولی رئالیست‌ها می‌گویند دولت ملی حذف نمی‌شود در بخش‌هایی اقتدارش را از دست می‌دهد اما کماکان برقرار است. از وقتی سطح تحلیل تمدن یعنی آن مفهوم تمدن از ۱۹۹۳و ۱۹۹۶ توسط هانتینگتون مطرح می‌شود، همین پرسش در مورد تمدن مطرح می‌شود که با آمدن جهانی شدن، برای تمدن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در این مقاله بخشی از بحث‌ها و بخشی از مباحث مربوط به تمدن و جهانی شدن در آثار و مقالات دیگر مطرح شده است و این مقاله یکی از پازل‌های تعیین کننده این پرسش است که مدام در کارهای ما بازتاب داده می‌شود. برخی می‌گویند اگر تمدن‌ها در فضای هانتینگتونی باشند و نتوانند هیچ ارتباطی بگیرند، نبرد با جهانی شدن اتفاق می‌افتد و در نهایت جهانی شدن است که غالب می‌شود و تمدن‌ها از بین می‌روند و برخی دیگر بر این باور هستند که تمدن‌های فعلی که چه در شرق آسیا چه چین یا جهان اسلام حضور دارند در حال مدرن شدن هستند و چون دارند مدرن می‌شوند سبب تقویت جهانی شدن می‌شود.

دلیلش نیز این است که تمدن‌ها شبکه‌های ارتباطی بسیار قوی درونی دارند؛ برای مثال جریان تصوف یا جریان حوزه علمیه یا صورت‌های مختلف آن در کشورهای مختلف استقلال خودشان را در فضای جهانی شدن از دست نمی‌دهند بلکه چون آن تمدن یک شبکه دارد و جهانی شدن هم شبکه است به صورت یک پازل درون جهانی شدن می‌تواند از مزایای آن استفاده حداکثری کند و از معایب آن در امان بماند؛ برعکس مناطقی که به اصطلاح فضای تمدنی‌شان ضعیف است یا تمدن ندارند، آن‌ها به‌شدت آسیب می‌بینند و فقط درگیر معایبش می‌شوند و هویت‌های ملی‌شان به کلی از بین می‌رود. باید این بحث را در فضای دانشی‌مان رونق دهیم و به این بیندیشیم که هویت‌های تمدنی و دولت‌های تمدنی ما در فضای جهانی شدن چطور و به چه صورت قابل ترسیم هستند و چند صورت‌بندی از آن‌ها وجود دارد. 

نسبت تمدن اسلامی با نهادهای جهانی فعلی چون سازمان ملل و سازمان‌های مختلف مثلاً اقتصادی و پولی به چه صورت می‌تواند باشد؟ آیا این سازمان‌ها لااقتضا هستند یا ما مجبور مطلق نسبت به این‌ها هستیم؟

مثالی که زدم از این بابت بود که به نظرم اگر ما بتوانیم تمدن را مجموعه‌ای از شبکه‌ها در نظر بگیریم در وضعیت جهانی شدن اتفاقی که برای حوزه علمیه می‌افتد، در وضعیت جهانی شدن حل نمی‌شود برای اینکه حوزه علمیه یک شبکه با قدمت تاریخی و بسیار قدرتمند است که باوجود تغییراتی که ممکن است در شکلش اتفاق بیفتد، ‌می‌بینیم در بحث محتوایی مثلاً سازوکار اجتهاد خود و حتی سیستم تدریس خودش را حفظ ‌ می‌کند و تغییر چندانی نمی‌کند. رابطه تمدن اسلامی و تمدن جهانی به این صورت است که شبکه‌هایی در حوزه‌هایی که آن تمدن‌ها در آن صاحب شبکه است حفظ شده و حتی چابک‌تر می‌شود و از ظرفیت خودش استفاده می‌کند.

شما در قم اگر نگاه کنید مرکز تحقیقات کامپیوتری آن، سازمانی است که تقریباً کلِ دانش موجود در حوزه علمیه را تبدیل به نرم افزار کرده است یعنی از آنچه جهانی شدن به آن داده است برای تقویت شبکه سنتی خودش استفاده می‌کند.

اگر یک طلبه بخواهد درباره مفهوم «مرگ» در تاریخ فقه مطالعه کند با یک جست‌وجوی ساده در این نرم افزار، هزاران فیش آماده از کتب مختلف در اختیارش قرار می‌گیرد. این سبب می‌شود چون حوزه علمیه یک شبکه مشخصی درون تمدن اسلامی است در وضعیت جهانی شدن شبکه سنتی خودش را تقویت کند، مثل نهادهای دیگر ما؛ ولی مثلاً چون نهاد مالی نداشتیم  سیستم بانکی ما سرگردان است و ما نمی‌دانیم چه باید بکنیم. پس در هر موردی و در هر تمدنی قاعده این است که اگر صاحب شبکه باشد در وضعیت جهانی شدن امکان تعامل با وضعیت جهانی شدن پیدا می‌کند و به‌واسطه آن هم خودش را رشد می‌دهد و به این صورت نیست که کاملاً از بین برود، بلکه در وضعیت تعامل با جهانی شدن قرار می‌گیرد. 

به‌نظر شما تمدن اسلامی و انقلاب اسلامی نوعی دیگر از جهانی شدن را در نظر دارد؟ اگر دارد چه ویژگی‌هایی دارد؟

در مورد این سرفصل برای اینکه احتمالاً تمایزات جدی با جهانی شدن داشته باشیم شاید به لحاظ هویتی آنچه ایجاد می‌کنیم متمایز باشد اما به لحاظ شکلی تمدن نوین اسلامی حداقل در کوتاه مدت یا ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده مثلاً اگر یکی از شاخص‌های جهانی شدن را برای نمونه جهانی شدن ارتباطات بدانیم و ماهواره‌ها و اینترنت را در آن، فاکتور اصلی در نظر بگیریم، برای اینکه جایگزین دیگری به جای آن بیاید، این وجود ندارد.

نکته دوم این است که ما به لحاظ هویتی تلاش می‌کنیم هویت تمدنی مستقلی داشته باشیم اما اینکه نوع جدیدی از جهانی شدن را ایجاد کنیم بعید می‌دانم. آنچه تمدن نوین اسلامی به دنبال آن است، ایجاد یا افزایش شبکه‌های جدید ارتباطی است که در مشابه‌های آن در جهان وجود دارد اما با معیارهای خودش. ممکن است چیزی شبیه پولطلا جایگزین آنچه به عنوان یورو در اتحادیه اروپاست شود، بر اساس درهم و دیناری که در اقتصاد اسلامی موضوعیت دارد، واحد پولی مشترکی را بین یک یا چندکشور وضع کنیم که با توجه به اینکه مبنایش، مبنایی مشخص چون طلاست، امکان تعامل با دیگران بر اساس آن ایجاد شود.

به همین دلیل مثلاً بازگشت به احیای پولطلا یا مصادیق مشابه آن و تجربه‌های مشابه ممکن است در تمدن نوین اسلامی تبدیل به شبکه‌هایی شوند که در واقع شکل جدیدی از جهانی شدن را به نمایش بگذارند. 

نهادسازی چه ضرورتی برای یک تمدن که قصد دارد جهانی شود، دارد؟

مهم‌ترین ویژگی که نهاد دارد این است که به شدت امکان تکثیر شدن را برای آن تمدن فراهم می‌کند. از این جهت هر تمدنی اگر بخواهد حرکت کند و پیشرو باشد و آن ایده و اندیشه‌اش به سمت تکثیر برود و بقا داشته باشد، الزاماً باید نهاد داشته باشد اما نهاد نیز باید توجه داشته باشد محصولاتی تولید کند که مورد نیاز و توجه مخاطب و به اصطلاح بازتولید ایده را به همراه داشته باشد. مثلاً در حوزه امنیتی می‌توانستیم به وجود حزب الله یا برخی گروه‌های دیگر اکتفا کنیم اما سپاه قدس یک نهاد رسمی جمهوری اسلامی است که در حوزه امنیت فعالیت می‌کند.

وقتی نهادی تأسیس می‌شود این نهاد تمدنی امکان کنترل چند بعدی محیط پیرامون را فراهم می‌کند؛ یعنی ما چه به لحاظ فرهنگی، چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ امنیتی می‌توانیم در محیط پیرامون ایفای نقش کنیم. شما می‌بینید سپاه قدس امروزه صرفاً یک نهاد امنیتی در کشورهای اسلامی به شمار نمی‌رود به همین دلیل است که اغلب عکس‌های شهید سلیمانی با لباس غیرنظامی است؛ یعنی هم نهاد امنیت‌ساز است و آشوب را کنترل می‌کند و هم نهاد فرهنگی است و در فعالیت‌های فرهنگی متفاوتی در این مناطق از طریق سپاه قدس، دانشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه و نهادهایی که در فضای بهداشت و درمان یا فضای اقتصادی فعال است شرکت کرده و به گروه‌هایی کمک می‌کند تا بتوانند با همدیگر تبادلات اقتصادی انجام دهند، هر چند خودش مستقیماً مباشر نباشد.

به تعبیری کاربست نهاد برای تمدن‌ها، یک کاربست چندبعدی است نهاد همیشه به لحاظ کارکردی غالب است و با آمدن و رفتن افراد تغییر جدی نمی‌کند. برای جامعه المصطفی نیز همین طور است؛ فرقی نمی‌کند چه کسی رئیسش باشد.

 اهمیت و ارزش ذاتی نهاد را می‌توان از همین فهمید که هم نهادی است که محصول تولید می‌کند و هم در واقع می‌تواند در پویش‌ها و کنش‌های مختلف در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی همزمان فعالیت کند و هم اینکه در داخل و بیرون امکان تکثیر را برای آن تمدن فراهم می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.